نا خود اگاه لبخندی بر لبانم جاری میشود
بی دلیل
اما اخر این لبخند گریه است
فکرش را بکنین
جایی که نباید بی دلیل لبخند بزنیم خانه است
جایی که باید بخاطر لبخند بی دلیلم جواب پس بدهم خانه است
کاش من هم ازاد بودم
ازادانه زندگی میکرد
ازادانه میخندیدم
ازادانه حق انتخاب داشتم
اما حیف که در این جهنم چیزی به اسم ازادی وجود ندارد
من فقط زنده ام
زندگی ام را نابود کرده اند
نمیدانم تا کی بتوانم تحمل کنم
اما میدانم اخرش مرگ است
همین الان یه مرده متحرکم
میخوام از این جهنم فرار کنم
از ادما فرار کنم
برم جایی که لبخند زدن جرم نباشه
عیب نباشه
جایی که برای لبخند زدن
نیازی به دلیل نباشه
برچسبها : لبخند, روزمرگیهای من, زندگی من